دست نوشت های تورج شش بلوکی علمداری



جواب این سوال برای من با یک سوال بنیادی دیگر شروع شد :

 آیا فضا وجود است یا وجود انسان فضائی است؟ یا به عبارتی هر گونه جهت گیری در جهت ایجاد فضا بوده است یا وجود انسان فضائی است و دلیل سوگیری؟

به زعم من وجود انسان فضائی است و فضا نمودی ست از باورها ، تخیلات ،تفکر و تصورات ما .

که جهت فهم آن بایستی مناسبات فضائی را شناخت (درک و فهم زبان معماری ، فضا ، نور ، اشیاء ، سطوح ، صفحات ، ماده و .) و در قالب مفهوم فضا ، تخیلات و باورها و عقاید را از نمود به بود تبدیل کرد.

با این خوانش از وجود انسان ، سوال دیگری مطرح میگردد :

دلایل وجود انسان چیست ؟ برای فهم و درک چیستی وجود و با فرض ارتباط مستقیم با هستی،وجود بایستی در ارتباط با هستی مورد مکاشفه قرار گیرد.

 هدف معماری وجودی ساختن زندگی در ارتباط با هستی و پدیدارهای آن میباشد و هدف معمار وجودی ساختن معماری است.


تجربه معنادار وضعیتهای زندگی ، بخشی از هدف اثر هنری در نگهداری و انتقال معناهاست. از این رو هدف اثر معمارانه وجودی ساختن معماری است ، معناهائی که در محیط حضور دارند و با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش ، محیطی کامل و فراگیر را به معنای عینیت بخشی گوهر مکان نمایان می سازد. به تعبیر هایدگر که می گوید : فضاها هستی خود را از مکانها می گیرند و نه از فضا ، پدیدار شناسی مکان بر آن است تا بر پایه دریافت و فهم انسان از محیط که آنرا در طبیعت ، شهر ، ساختمانها و در کل چیزها متمرکز و شرح میدهد ، خصلتهای محیطی را آشکار سازد. سطوح محیطی یا Environmental Levels یعنی رابطه میان مکانهای طبیعی و انسان ساخت Man-Made مبنای درک انسان از طبیعت و ساختار طبیعی برای رسیدن به پایگاه وجودی خویش است. هر آنچه را دیده و تجربه کرده است میسازد هرجا طبیعت صورتی مرکز یافته دارد او یک میدان می سازد و در جائی که به یک سمت و سو اشاره دارد یک مسیر میسازد.در عین حال انسان تمایل به تکمیل وضعیت موجود و آنچه را که فاقد آن است دارد. انسان با درک خود از طبیعت و نمادین سازی به واسطه عینیت بخشی به مکان و نمایان سازی خصوصیات آن با آزاد کردن معنا در ارتباط با انسان و اندامهای حسی انسان که از اهداف وجودی ساختن معماری است ، محل را به مکان تبدیل می کند. جهت یابی و هویت بخشیidentify برای تحصیل  پایگاه وجودی انسان به عنوان اعمال روان شناختی مبنای مبانی نظری و برنامه ریزی معماری است. لذا عناصر و کیفیتهای محیطی و خصلتها به معنای آشنائی با یک محیط و تشخص خاص آن محیط بوده است. انسان شهری مدرن ، ارتباط خودش را با محیط طبیعی تا حد روابط خرد فرو کاسته است و در عوض او بایستی با چیزهای انسان ساخت در ارتباط باشد مثل خیابانها ، خانه ها و ماشینها، اما بایستی این حقیقت را درک کنیم که انسان بخشی از محیط یکپارچه است.


 امروزه دو نوع معماری مدرن مورد بحث است، یکی معماری عمومی و استاندارد شده که متکبر و آزاردهنده است و دیگری معماری خصوصی که معمولا بر الگوهای منطقه ای مبتنی است و به شکلی هماهنگ با طبیعت و معماری و چشم اندازها و فضای شهری موجود در می آمیزد. مکانهای فرهنگی ، تجاری ، فضاهای اجتماعی و مدنی ، دینی ، میدانها ، تماشاخانه ها ، پل ها و . عناصر نمادین و عمومی هر شهرند که به همراه عناصر طبیعی و تاریخی و عناصر حیاتی و کلیدی اجزاء تشکیل دهنده ساختار شهر را تشکیل می دهند. شهر ها حاصل ترکیب سه عامل است : بستر طبیعی ، عناصر انسان ساخت و جامعه انسانی. 


هدف اثر معمارانه ایجاد شرایط مساعد جهت فعالیتهای ضروری و اختیاری با تحلیل وجوه فضا و خصلتهایش در جهت پاسخدهی به حواس انسانی،لازمه شکل گیری فعالیتهای اجتماعی در فضای شهر می باشد. تنوع فعالیت‌ها در فضای شهری، یک الگوی مرکزی مشخص را پدیدار می‌کند . فعالیت‌های ضروری هدفمند ؛ یعنی فعالیت‌هایی که مردم معمولاً مجبور به انجام آن‌ها هستند: رفتن به محل کار یا مدرسه، انتظار در ایستگاه اتوبوس و تحویل کالا به مشتریان. این فعالیت‌ها تحت هر شرایطی انجام می‌شوند. در انتهای دیگر این درجه‌بندی، فعالیت‌های کاملاً فراغتی و اختیاری قرار دارند که مردم به آن‌ها علاقه‌مندند: پیاده‌روی در گردشگاه، سر پا ایستادن برای داشتن زاویه‌ی دید خوبی به شهر و مناظر شهری، نشستن برای لذت بردن از منظره و یا هوا ، دیدن فیلم و تئاتر ، شنیدن موسیقی ، دوچرخه سواری و ورزش کردن  ، اغلب جذاب‌ترین و محبوب‌ترین فعالیت‌های شهر به گروه فعالیت‌های اختیاری تعلق دارند که کیفیت مناسب شهر پیش‌نیاز آن‌هاست.


سنت در یک معنا در ارتباط با قوانین تکوینی است که از زمان خلقت در همه ابعاد تا کنون جریان دارد.در دیگر معنا سنت مربوط به رفتار، عقاید،آداب و رسوم، ارزشها و باورهای انسان بوده است.

نوع دیگر نگاه به سنت مربوط میشود به نگاه بدعت گرایان که هر چیز قبل از مدرن را کهنه و سنت و هر چیز تازه و بعد از آن را مدرن و نو می دانند. اما سنت در مفهوم دیگر آن به هر نوع آداب و رسوم، رفتار و عقاید و ارزش اشاره دارد که بر مبنای نیاز، به مرور زمان سنت جدید جای سنت قبلی را می گیرد و یا دچار تغییر و تحول می گردد.مثل مراسم چهارشنبه‌سوری یا سنت ازدواج. 

از طرفی علاوه بر مفهوم سنت، درک و برداشت ما از مفهوم زمان و معاصر بودگی در ارتباط با سنت میتواند راهگشا باشد:

از یک منظر نگاه ما به مفهوم فضازمان که حاصل ذهن و تخیل انسانهاست ، با هدف ایجاد نظم و ارتباط از طریق حواس به صورت خطی با محیط پیرامونش بوده است(زمان مطلق)

اما معماری و شهرسازی در مفهوم مطلق و نسبی فضا-زمان به روشهای متفاوت طراحی و ساخت منجر میشود. در مفهوم مطلق فضا و زمان شهر به عنوان یک موجودیت وجود دارد و هر چیزی مثل یک ماشین در زمان خاص اتفاق می افتد.اما در مفهوم نسبی فضازمان، توجه به رابطه درست بین افراد و محیط پیرامون بیش از تحمیل ایده های انتزاعی اهمیت پیدا می کند و زمان غیر قابل تفکیک به گذشته، حال و آینده میگردد.(زمان غیر خطی)


به این اعتبار گذشته در این مفهوم زمان حالی است که من هیچ وقت در آن نبوده ام.از طرفی معاصر بودگی هم به معنای اکنون و مسایل امروز و در زمان حال حضور داشتن نیست. هر آنچه در گذشته وجود داشته و تا اکنون نیز ادامه دارد و در آینده هم تاثیر آن ادامه خواهد یافت. معاصری از گذشته تا حال و آینده،حافظ و سعدی،نیچه و کانت،شیخ محمود شبستری و شیخ بهایی معاصرند.


با این خوانش آیا سنت نیز معاصر نخواهد بود؟

در حقیقت چیزی به عنوان سنت وجود ندارد چرا که اگر داشت ما هم آدمهای سنتی هستیم. با این برداشت از مفهوم سنت،اگر سنت بخشی از فرهنگ جامعه انسانی باشد می تواند همچون فرهنگ به عنوان کاتالیزور شناخت،حفاظت و انتقال میراث فرهنگی و هویت بخشی در ارتباط با مسایل روز و آینده راهگشا باشد.

دنیای امروز ما حاصل بازتعریف مفاهیم و ایده هاست و سنت نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. بسیاری از مسایل زندگی انسان پاسخ آن در گذشته داده شده است و نیازی به تجربه دوباره آن نخواهد بود و با توجه به مفهوم مطلق و نسبی فضازمان عدم درک پیوستگی فضازمان در مفهوم نسبی آن یکی از دلایل تقابل بوده است در حقیقت و در واقع اصلا تقابلی وجود ندارد.

در واقع هر گونه تقابل و یا برداشت خطی از سنت در ماهیت انسان نسبت به دریافت اطلاعات (انتروپی) نهفته است چرا که هر تحلیل عقلایی تفسیری از یک نقطه نظر است اما به منظور مقابله با تاثیرات افتادن در دام چشم اندازی واحد، نیچه پیشنهاد می کند که ما بایستی تنوع چشم اندازها و تفاسیر موثر را در خدمت دانش بکار گیریم. این نوع نگاه به به تنوع چشم اندازها راه را برای پردازش اطلاعات (نگانتروپی) جهت رسیدن به آگاهی هموار خواهد نمود.

 از این منظر اگر گروهی سنت را ورای پرسش میدانند در همین نکته یعنی مقاومت در پردازش اطلاعات جدید یا مغایر با باورها و رفتار گروهی آنان بوده است.چرا که پردازش اطلاعات و عمل نگانتروپی متاثر و نتیجه رفتار و فعل انسان در طول زمان بوده است. لذا هر گونه اطلاعات جدید، مغایر با رفتارها،  عقاید و باورهایمان فاکتور گیری میشود و تنها اطلاعاتی پردازش میگردد که با باورهای ما در طول زمان همسو بوده باشد.


به عقیده نویسنده یک معماری بیشتر وجود ندارد که در فرآیند طراحی ،  حاصل معنا بخشی و شخصیت اثر در ارتباط با بستر و اهداف طراحی است .

دیدن نماهای رومی و افسوس خوردنم از این پدیده  من رو به یاد رقصهای مدرن کمپانی کلود گیت می اندازد .اخیرا اثری ماندگار از طراح این گروه لین هوای مین با هدف جستجوی هویت تایوانی که در دهه هفتاد تحت تاثیر فرهنگ چینی و ژاپنی بوده است  تصمیم می گیرد نمایشی طراحی کند که در عین حال که ریشه در فرهنگ تایوانی دارد اما بتواند با فرهنگهای دیگر نیز ارتباط برقرار کند. نام این نمایش آوازهای سرگشتگان برداشتی از رمان سیذارتا اثر هرمان هسه با این هدف که بتواند در کنار اون از آئینها و مناسک تایوانی هم الهام گرفته شود.جالب اینجاست که موسیقی این نمایش رو یک گروه آواز محلی گرجی اجرا می کند.اما در طول نمایش یک خصلت  بر همه چیز احاطه دارد . ماهیت تایوانی و شرقی اثر.

 

هدف نویسنده با مبنا قرار دادن تفکر انتقادی به جای نقد کردن آثار معماری ، نفی معماری با شکوه رومی نبوده و  امید دارد که با توجه و آگاهی از بستر طراحی و اهداف آن ، لایه های تاریخی و تاثیر گذار ، بررسی واقعیتها ی اجتماعی ، فرهنگی و جریان صحیح فکری مناسب درارتباط با مفاهیم  تاریخی و فرهنگی معاصر در فرآیند  برنامه ریزی شهری ،  طراحی  شهری و معماری باز تعریف و باز اندیشی صورت گیرد.

   

معماری رومی با شکوه و زیباست . سالها نمای رومی و هنر یونانی را به اشتباه یکی تصور می کردند. معماری رومی بر خلاف معبد یونانی ( که نمونه شاخص معماری یونان است) با یک نوع بنا شناخته نمیشود بلکه کثیری از انواع بناهاست که تا پیش از آن شناخته نمیشود ، کاخ معبد های مجلل ، گرمابه ، باسیلیکا ، آمفی تئاتر ، سیرک و معابد .

بناهای رومی علاوه بر تمایز و خصلتهای کاربردی که حاصل تکثر کارکردها و ساختارهای اجتماعی پیچیده بود دو عامل مهم در طرز استقرار و این تشخص فضائی موثر بوده است.

ویژگی اول اینکه بناهای رومی  بر اساس محور و ترکیب عناصر راست گوشه و مدور انتظام یافته اند و دومین ویژگی بارز معماری رومی تنوع در فضای داخلی همراه با فضای خارجی فعال بوده است.در واقع صفت اصلی معماری رومی فضائی بودن آن است ،  بر خلاف معماری کلاسیک یونان که مشخصه اصلی آن  مجسمه وار بودن بناها بوده است.

رومیان با عشق و علاقه ای که به استفاده از فضا برای بیان معمارانه داشتند بیش از هر چیزی به فضای داخلی و پیوستگی بنا با فضای شهر اهمیت می دادند. نمونه بارز آن باسیلیکاست که یک ضلع از فروم را تشکیل می داد .حتی این ویژگی در معابد رومی نیز که از محافظه کارانه ترین بناهای رومی است پیداست ، لذا محور معبد رومی به محور عرضی باسیلیکا متصل میشد .

خانه رومی و فضای اصلیش (آتریوم) محل ظهور فضا در معماری رومی است. خانه ای که مرکز گراست و بر اساس محور طولی از ورودی ، آغاز به باغ رواق دار و در انتها به جانب دیگر خانه ختم میشود. موقعیت محوری خانه رومی آنرا به بخشی از نظام جامع فضائی و با حضور آتریوم در مرکز ترکیبی از کارکردهای خصوصی و عمومی هم محصور است و هم در ارتباط با بیرون.

رومیان دوست داشتند نوعی تازه و نمادین از معماری داشته باشند و به تقلید محض از معماری یونان نمی پرداختند . در معماری رومی موضوعهای اصلی شامل معبر ، مرکز و حوزه ( تقسیمات شهری که حاصل شبکه ای از راههاست ) ، در همدیگر ادغام میشود که نتیجه آن شکل گیری شهر رومی  است.

رومیان شهرها را عالمهائی صغیر می پنداشتند و بنای منفرد را با الگوهای یکسان تکرار می کردند، رومیان معتقد بودند که باید بر وفق نقشه الهی زندگی کنند ، یعنی باید فعالانه در تاریخ مشارکت کنند. در واقع رومیان نظم و فعل آدمی را وجوه مختلف جریان واحد تاریخی می شمردند. تلقی تاریخ به منزله یکی از ابعاد اصلی وجود انسانی تبعا متضمن تفسیری تازه از خدایان است. خدایان رومیان اصالتا منتزع از ادراک نیروهای طبیعی و شخصیتهای انسان گونه نبودند ، بلکه آنان را چون واسطه ی جریان تاریخی و نمادهای وجوه گوناگون این جریان تلقی می کردند. (نوربرگ شولتز) 

پس این اشتباه محض است اگر تصور کنیم که معماری و معماران رومی صرفا در سازمان دهی فضای داخلی و بیرونی تبحر داشتند بلکه این نوع سازمان دهی ریشه در نگرش دینی جامعی داشت .

با توجه به مد شدن نماهای مثلا رومی که حتی در استفاده از عناصر معماری رومی هم بعضا اشتباه اجرا میشو د کدام عامل و نیرو در بستر طرح  منجر  به طراحی نمای رومی شده است ؟

 کدامین نگرش جامع از رابطه دین ، نقشه الهی و کدام جریان تاریخی در جامعه ایران ، اینگونه معماری و معماران را جایز می شمارد ؟

معماران رومی به دنبال شیوه ای  نوین  و نمادین ،  بدون تقلید  از فضا ی داخلی و در ارتباط با فضای شهر بودند .

اجرای نمای رومی در حال حاضر چه هدفی را دنبال می کند و در ارتباط با کدام اهداف کلان ، میا نه و خرد شهری شکل می گیرد؟  آیا کسانی که نمای رومی کار می کنند از ارزشها و ماهیت آن آگاه هستند ؟  می توانند در مورد فضا و سیر تحول آن در معماری رومی برای ما صحبت کنند؟

 
 تورج شش بلوکی  

خردادماه ۱۳۹۵


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ریزوریوس بی دل Shannon ترانه سرا وکالت و مشاوره حقوقی Princess